به باران بگو
به تخمم
بگو که
گور بابایش
که صبح تابستانی
مثل حنظل روییده
به خورشید بگو
به تخمم
بگو که
گور بابایش
که در زمستانی
کور و احول تابیده
شب مال من بوده
که صاف
مثل باد
شب
مثل بند ناف
جهان و
توی من و
من و توی جهان
که توی هم تابیده
شبا به کابوس مردم بگو بخوابن
ابرای دستا رو
برا سینه ها نگیر
بگو بتابن
شبا به من
بگو
نگو که من
که چی؟
بگو
از کجامو دوست تر داری؟
[+] --------------------------------- 
[1]