Broken FLowers را دوست دارم فکر می کنم داستان پنجاه سالگی خودم بود و آن شاخه های رز شکسته اش داستان روزهای رفته خودم الان که فکر می کنم می بینم. زندگی عجیب برای من FFWD رفته است. و خیلی از کارها بوده که قرار بوده ولی هرگز. به هر حال وقتی مردم همه اتان بیایید سر قبرم. گلهای صورتی بیاورید. بعد بروید همه سراغ زندگیتان. گریه کردن خوب است. نمی دانم درست است من هم زیاد گریه می کنم ولی آدم پر احساسی نبودم می دانم ارزش شما بیشتر از اینها بود. ولی از دست ما همین بر می آید.
قرصهایتان را به موقع بخورید و هیچ وقت بچه دار نشوید. دنیا آمدن کار خیلی دشواری است. بودن سخت است. می دانم می دانم Broken Flowers راجع به این چیزها نبود. ولی که چه؟
[+] --------------------------------- 
[0]