علی بی همتا را دیدم و علی آل داوود را، مردهای گنده ای شدیم دور از آن بچگی هامان. ولی تنمان بوی 4/3 می دهد هنوز. کلاس عجیبی که بهترین کلاس دنیا بود و اگر روزی من کتابم را درباره زیبایی بدی چاپ کردم تاثیر عمیقی روی افکار من داشته بچه هایی که به معنای کامل بد بودیم و نبودیم و هنوز جای دستهایمان روی دیوارهای دنیا هست و 1/3 هیچ وقت آن همه گلی را که آنروز بزرگ بهشان زدیم فراموش نمی کنند. یاد خیلی ها کردیم آدمهایی که ستاره خورده اند و رفته اند و آدمهایی که دارند همین جا دور خودشان دنبال همان چیزهایی که گم شده می گیرند. مثل بی همتا که تپل شده اما آن طوفانی که توی 4/3 درش بود ته چشمهایش هنوز هست. انگار آدم مهمی شده ولی هنوز راجع به 4/3 و خاطره هایش که حرف می زنیم برق می زند توی چشمهایش علی آل داوود زن گرفته است. و راستش وقتی که زیپ باز مانده لباس زنش را می بست فهمیدم که هنوز عوض نشده. نمی روم دیگر مدرسه نمی خواهم آدمهای جدید را که جای ما نشسته اند. ببینم می خواهم فکر کنم علی بی همتا هنوز همه را دریبل می زند آنجا و پاس می دهد به من و داد می کشد سرم که "اخو! تریاکی! گل خالی رو بزن دیگه" و نیایش که حالا می گویند توی استانفورد دانشمند شده یک گوشه ای دارد برای خودش از ظرف غذای استریلیزه با فکر غذا می خورد. چیت ساز الان ایلی نوی است. پیمان رفته تگزاس. یکی دیگر آلمان یکی سوییس چند نفر دیگر رفته اند کانادا. اسی می گفتند سیاسی شده رفته زندان. و من هم با زنها و کلمه هایم تنها مانده ام توی تاریکی. نه علی! علی بی همتا! ما حرام نشدیم ما زندگی کردیم دنیا ما را فراموش نمی کند. گلهای تو را و شعرهای من را. پاس بده علی پاس بده اینجا اخو می خواهد گل بزند این دفعه....
[+] --------------------------------- 
[0]