خیلی وقتها می شد که پنج شنبه می آمد و پیش صالحی نمی رفتم این بار کمی فرق دارد. این بار قرار است دیگر نروم قرار است خاطرات خوب و بدش را بدهم جزو index های گذشته الان که نگاهش می کنم مثل همه اتفاقهای دیگرم بود. کیف داد و رنج و گذشت بدون اینکه برایش تلاشی کرده باشم.بیشتر بچه هایی که دوست داشتم دیگر زیاد نمی آیند آنجا. یعنی همان وقتی که شهرام رفت من هم باید می رفتم یعنی وقت رفتنم بود ولی اینکه نمی توانم دلم نمی آید یا جراتش را ندارم یا به هر حال نمی خواهم به کسی بگویم خداحافظ کار دستم داد.آخرش کلاس خوبی بودیم شعرهای خوبی خواندیم. آن دفعه که جمع شدیم رفتیم باغ خوش گذشت خیلی و آدمهای خوبی را شناختیم که هر کدامشان بک خاطره ای برای آدم می سازد. نمی دانم دیگر همچین کاری را بکنم یا نه ولی یک لحظه هایی از کلاس همیشه یادم می ماند و خیلی از آدمهای اطرافش...
غیبتم را نکنید زیاد من برای ماندن نیامده بودم. به یادم باشید خیلی ممنونم که آمدید کلاس باز هم به وبلاگم سر بزنید. قربانتان بروم خداحافظ
[+] --------------------------------- 
[0]