جهان ایستاده بود و او نشسته سر بر زانوی، ناگاه ایستاد و آسمان را نگاه کرد. و جهان پر کشید و سراسر پرنده شد و پرندگانش ما را تا به سوی خورشیدش پرواز دادند. در خورشید او بسوختیم و از ابرهای او باریدیم. جویبار شدیم بر زمینش. در درختانش روییدیم. سبز شدیم. شکوفه شدیم. میوه شدیم. فرسوده شدیم و بر زمین افتادیم و به خاک پیوستیم...
آنگاه او نشسته بود سر بر زانویش...
[+] --------------------------------- 
[0]