Persian
based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers
to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try myENGLISH SITE
صدای بال
چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
comment of the day:
مجید لای گلوله بازی می کرد رضا دنبال انگشت کوچکی می گشت مهدیه تنها بود مادرش توی آتش می سوخت دستهای سوخته بوی کندر می داد هواپیما با خودش اندیشید "چقدر دیگر باید؟ آه چقدر دیگر باید؟" خلبان به این فکر کرد که سلما الان باید توی حمام مشغول تراشیدن باشد