پلیسها
جلوی من را می گیرند
معلمها
کودکی ام را میگیرند
و کمیته
من را می گیرد
و مادرم
به زور
برایم زن می گیرد
و مادرش
به زور
طلاقش را از من می گیرد
و من سقوط می کنم هی
و هیچ کس
دستم را
نمی گیرد
هیچ کس نمی گوید
بیا دستم را بگیر
علی بیا
بلند شو
خواب دیدم
افتادم
و یک دیوار نبود
که دست به آن بگیرم
فقط یک دیوار بود
که
بعد سقوطم روی من ریخت
و من هزار سال بعدش آن زیر
گیر کرده بودم
نفسم
بالا نمی آمد
خواب دیدم
توی کوچه بودم
و ماشین شهرداری آمد
ماهانه بگیرد
و بچه ها را زیر کرد
خشایار را
معمار را
محمد را
و من لای سپر ماشین
تا دیوار
گیر کرده بودم
نفسم
بالا نمی آمد
خواب دیدم
توی خیابان بودم
و تمام دختران زندگیم من را
ماچ می کردند
و کمیته آمد
من را زد
سر دخترها چادر کرد
و من زیر چکمه کمیته
تا زمین
گیر کرده بودم
نفسم
بالا نمی آمد
خواب دیدم که توی مدرسه
آقای عسگری
به زنجیرهای طلا و موی بلند
گیر داد
خرم را گرفت
و من توی دستهای زمختش هی
گیر کرده بودم
نفسم بالا نمی آمد
خواب می دیدم
خواب می دیدم
در این گیر و دار
دلم هم گرفته بود
[+] --------------------------------- 
[0]