در باران
کلماتم
چترهای کوچکی هست
برای حفاظت ارواح خسته تان
برای زخمهایی که درد می کند دیگر
و رنجهایی که هرگز
خوب نخواهد شد
باران می داند تحملش سخت است
ولی دست خودش نیست
دانه دانه قطره هایش را
که می رود توی لباست
و سر می خورد تا آنجا
احساس می کند
و التماس می کند
همیشه
تا می شود
چتر به دست نگیرید
[+] --------------------------------- 
[0]