"دلم برای چشمهای خسته ات که تنگ
و دستهای خسته ام
برای راه
و کوله بار خستگیت
روی دوشهام
و برق چشمهای بی دلیل
میان عیش ها و نوشهام
تنم بدون بی دلیل
برای سینه های تو
موج می زند
و صخره های سنگ کوچک
گلوم
به آرزوی دستهای کوچکت"
سخن تمام شد؟
نشد
همین
حرفهای اصلیم
آه
من
حرفهای اصلیم
ببین نگاه کن
خط منفرد
همان
ولی زمین
ولی زمان
و این و آن که
من
همان
دلم برای خط در میان سینه های تو
که بوی خوب داشت
کمی گرفته است
نه بیشتر
ولی
کمی
برای من
معنی زیاد داشت
خوب؟
ببین
نگاه کن
ببین
حرف اصلیم
نرو
ببین
نگاه کن
کجا؟
که من؟
برای چی؟
قول می دهم
ساده تر؟
از این؟
بیا
چرا؟
ساده تر از این
ببین
نرو
ببین....
...
...
پیش از آنکه من
باز رفته بود
من و صدای گریه های دستهام
[+] --------------------------------- 
[0]