مهندسهای زیادی دیده ام که فکر می کنند یک روزی شرکت خودشان را می زنند و توی آن شرکت کارهای بزرگ می کنند و مدیریت درست می کنند و خوشبخت می شوند. جنده های زیادی دیدهام که فکر می کنند یک روزی با یکی از مشتریهای چاقشان که سینه های بزرگ و نوک پستان درشت دوست دارد ازدواج خواهند کرد بچه دار خواهند شد و با بچه شان توی باد و چمن خواهند دوید بدون اینکه تن هیچکدامشان بوی مرد غریبه بدهد...
اکثر مهندسها می فهمند بعد از مدتی که آرزویشان ممکن نیست و تقدیرشان همین پیچ ها و مهره ها و بدبختی است. اکثر جنده ها وقتی که پیر می شوند و تنها دارند پشمهای میان پایشان را توی حمام می تراشند و یا وقتی که مشتری آخر وادارشان می کند یک کاری را که توی این چهل ساله هم حتی نکرده اند انجام دهند به خودشان می گویند که خیالاتشان همه دروغ بوده...
اکثر مهندسها دوست ندارند بچه اشان مهندس شود. اکثر جنده ها هم دوست ندارند بچه شان جنده بشود...
بچه های مهندسها معمولا مهندس می شوند. و بچه های جنده ها هم جنده می شوند معمولا...
این واقعا تاسف بار است. ما همه حرام می شویم. این جدا تاسف بار است...
[+] --------------------------------- 
[0]