کلثوم
یقه اش بگویی نگویی گشاد بود و تیله های عجیب می انداخت گردنش و دستبند کلفت داشت و همه می گفتند جنده است و مسلمان نیست و اینکه بوی عجیبی داشت و اینکه خیلی دوستش داشتم و اینکه با هم می خوابیدیم. بدون هیچ غرضی مثل یک بچه بی مادر روی پای یک مادر بی بچه و جز این هم نه و آخرش هم حتی این اواخر که دست به جیب شده بودم از من پول قبول نمیکرد...
[+] --------------------------------- 
[0]