درست وقتی از نفس افتاده بودم
آمدی
مثل گلبرگ دیوانه
که ابلهانه روی پای اسب بنشیند
مثل عکس پروانه
که می افتد در آب
و رد پای برهنه زنها که
می ماند
توی شالیزار
باران می بارید
- همیشه می بارد -
خط دوم دست راستم
نوشته بود نیاز
باد می آمد
- همیشه می آید -
کوچه باریک تر از آن
که رد شویم با هم باز
غمگین نبودم
تنها نمیشوم
بیچاره نیستم
هیچ چیز
توی خط آبی بودن
کنار دریاچه ای می نشینم
که دیگر نیست
و رد سنجاقکها را
تا دورتر دنبال می کنم
[+] --------------------------------- 
[0]