سواران کوچک می آیند
با اسبهای کوچکشان
و شمشیرهای کوچکشان
و دستهای کوچکشان
پرنده می گوید
"اگر شمشیر زد
فریاد بلند بکش
نگذار بفهمد که
سردار کوچکی است"
سنجاب در کنار رودخانه می نشیند
می گوید
"تو هم به وقتش"
و گردویش را می شوید
دخترک می آید
جامه صورتی را
که خورده به آنجایش
می شوید
و اسب کوچک
به سمت خورشید غروب کرده
می تازد
"اه دیو بزرگ بودن آسان نیست"
[+] --------------------------------- 
[0]