مرگ میگوید توی کارش نبُر ندارد. گاهی وقتها می گوید وقتی جان کسی را بدجور می گیرد. مثل قیصرهایی که انتقام نگرفته چاقو می خورند. خود خدا هم اشک توی چشمش جمع می شود و می گوید "گفتم نبُر کس کش گفتم نبُر" می گوید آن موقع ها شانه اش را می اندازد بالا میگوید "ما توی کارمان نبُر نداریم" می گوید مردن آدمها اگر دست خدا بود زنها هیچ وقت نمیمردند. می گوید خدا شبیه این فئودالهای خوشبخت است. دلش نازک است ولی هزارتا هزارتا می دهد دم توپ. اوقاتش خیلی از دست خدا تنگ بود...
[+] --------------------------------- 
[0]