دویدم بیرون
پای برهنه
ماه بود
کوچه بود
سرد بود
دویدم توی کوچه
صدا زدم یا
صدا نزدم یا
دم نیست
فکر کنم بعد کلی گذشته از غروب بود
دشمنان اسلام
هی مداوم
به هلاکت می رسیدند
دویدم بیرون
جنازه بچه ها را آوردند
جنازه مرتضی را آوردند
سردار لایق یک مدال باز
بیشتر گرفته بود
آقا در خواب
روی ریششان دست کشیده بودند
تاریک بود
سرد بود
مدام خواب بد می بینم
زهرا را گرفته اند
مریم را گرفته اند
کبری را گرفته اند
همه یا شهید شدند یا به شوهر رفتند
از برره من ماندم و خودم
"خوب بید؟"Labels: 1
[+] --------------------------------- 
[0]