یک مرحله بالاتر از تنهایی وجود دارد مثل آنکه یک مرحله بعد از غرق شدن در دریا وجود دارد. منیرو میگوید مرده ها در هزارسال اولی که آنجا هستند. میخواهند برگردند آن بالا همیشه سعی می کنند به ساحل برگردند. بعدش می روند آن ته و در آرامش آنجا به هیچ چیز فکر نمیکنند و آن پایین گر چه جای سرد و تنهاییست ولی همینکه ماهیها و آدمها وزیر دریایی ها بگذارند که راحت بخوابند. هر چه سرد باشد و تاریک، باز هم راضی هستند. فکر میکنم مرحله بعد از تنهایی مرحله ایست که با رفتن هر کسی آدم با وجود اینکه دردش میگیرد و اینها ولی از آرامشی که پیشش می آید و از فکر اینکه آن طرف دیگر آسیب نمیبیند. راضی است...
[+] --------------------------------- 
[0]