فروغ برادرم
برادر من سربازی است
که از سرباز های دیگر بی نیاز است
بی تفنگ می رود جبهه
بی چکمه می رود روی مین
و بی هدف شعار میدهد
و برای تک تک کنسروهای لوبیا هدف دارد
و شعرهای من هم
برای او تکراری است
برادر من از نسل بیت بی نیاز است
از درس قرآن بی نیاز است
از حرفهای سالینجر بی نیاز است
و از شعرهای من
او به منتهای تهش صعود کرده است
او نمیتواند بالاتر باشد
برای او حتی پایین رفتن هم ممکن نیست
او در میانه سربازهای نیازمند گیر کرده است
و شاعرانی که به خوانده شدن
و زنانی که به فهمیده شدن
و افسرانی که به ستایش شدن
محتاج اند
برادر من
مثل یک خرگوش در میان خارهای جهان گیر کرده است
[+] --------------------------------- 
[0]