آباغریقو
بعضی خاکها هستند که جنازه ترجیح میدهد بماند رویش تا برود تویش. بابایم همیشه این را میگفت. آن موقع که ما کتاب نمیدانستیم یعنی چه. روزنامه میخواند و خیلی چیزهای دیگر. برای خودش یک پا مشروطه چی بود. بالاها چی ها را فحش زیاد میداد و سیگار میکشید. گرچه خشک و زرد شده بود آخرها. برای همین بود که من که میخواستم بمیرم وصیت کردم جنازه ام را بیاندازند توی دریا. دریا جای خیلی خوبی است. به آدم احساس خوبی دست میدهد وقتی جنازه اش خنک باشد. از طرفی میگفت که خاک غریب کش رتیل دارد و آدم نباید بگذارد دست رتیل برسد به جنازه اش و اینها. اعتقادات خودش را داشت. آدم وقتی میمیرد تازه میفهمد که رتیل چندان هم موجود ناجوری نیست. مثل بقیه حیوانهاست. یک کمی نفرت آور است. ولی خوب آدم که مرده باشد همه چیزها یک کمی خوشگل تر از آن چیزی که بوده میشود. برای همین ما گاهی می آییم دم آب پاهای دخترها را نگاه میکنیم. خیلی کم بیشتر از پایین تنه شان می آیند توی آب. معمولا هم با مانتو. ولی به هر حال بامزه تر است کف پاهایشان. یک قسمت دیگر هم هست که زنها جدی می آیند شنا میکنند. حتی یکی میگفت از دور که نگاه میکرده لخت لخت به جز دو سه جایشان. ولی آنور را زنها قرق کرده اند. ما میترسیم برویم آنجا. زنها کلا غرق که میشوند قوی میشوند. پایینشان را لخت میگذارند. خیلی آدم ازشان میترسد...
[+] --------------------------------- 
[0]