میخواستم دریا بشم
بین همه این آهنگهای خالطوری که خوانده شده این یک آهنگ عجیب برای من همدلانه است. فکر میکنم که این آهنگ یک جورهایی داستان کلی ایرانی ماست. آبهای دور دوری که به فکر دریا شدن راه افتاده ایم و هر کداممان یک جا به گل نشستیم. از پیمان که انقلابی گری را ول کرده. یا مهدی که دارد FPGA درس میدهد احتمالا به خودش تنهایی. علی که دارد خل میشود دور دور همه را میبیند مثل گردباد شده فقط دور خودش میگردد. یا بقیه. فکرش را که میکنم یاد هم سن و سالیها می افتم که میخواستیم دریا بشویم مهدی که میخواست ایران را آباد کند علی که مثل طوفان از سر مردم رد میشد. محمد که قرار بود خیلی چیزهای دنیا را کشف بکند. و من که قرار بود جایزه نوبل ادبیات بگیرم. حالا که فکرش را میکنم دقیق که نگاه میکنم میبینم ما برای خودمان هر کدام یک مرداب کوچک درست کردیم مثل زیربامی که من به سقف آن چسبیده ام. و همه اش داریم با خودمان حرف میزنیم. فکر میکنم این صدای همه ماست که میخواند گاهی. بدون توجه به اینکه چقدر پولدار شده ایم. احتمالا افشین هم که متخصص خوشبخت شدن بود هم الان دارد میخواند که میخواستم دریا بشم، میخواستم بزرگترین، دریای دنیا باشم
[+] --------------------------------- 
[0]