سرزمین هزار پُست
سرزمین های های کاف
باغ حرفهای متعفن
سرزمین راستی
جای تلخ
وبلاگ کوچکم
کاش میشد
همیشه توی تو حرف زد
کاش این نیم ساعت UPDATE
هیچوقت تمام نمیشد
می نوشتم
می نوشتم
می نوشتم
و مردم می آمدند
برای خانه شان
و زبانهای سختشان
و تن های دست نخورده شان
و پستانهایی که میلرزند
آب میبردند
باور کن میتوانم تمام روز را در تو بنویسم
حرف دارم
حرف دارم
خیلی حرف دارم
باید به من بگویند مردم خسرو چرا مرد؟
مگر سبیل نداشت؟
قوی نبود مگر؟
یا بامداد
که میگفتن عاشق است
و شلوار راه راه داشت
هان؟
یکی به من بگوید
آدم برای چی زنده است؟
برای چی میمیرد؟
این همه از من سئوال نکنید
که این حرفها کلمه ها از کجا می آید
بیایید از من بالا این بالا من
کلمه هایی که دور ریخته اید را جمع کرده ام
همه اشن اینجاست
کیر اینجاست
کس اینجاست
و شورت مادرتان که بابا نمیگذاشت ببینید
یکی تان که می آید بالا
یک کلمه برایم بیاورد
جواب این سئوال که
من برای چی زنده هستم
چرا دارم میمیرم؟
چرا فقط منم که به این کس شعرات فکر میکنم؟
[+] --------------------------------- 
[0]