قسم به رد پایت
توی خیابان فهمیده
که این شهید حسین ها که کشته شدند
همین همسایه های ما بودند
جواد بودند کمی
ولی صدایشان خوب بود
و یکیشان که اسمش مجید بود
دولوکس و جوانان و ذکر مصیبت آقای جیم دوست داشت
و دوست دختر مو مشکی با سگرمه های درهم و سینه های آویزان
مردهای خوبی بودند
مردمان خوبی بودند
رفتند زیر خاک همه
درختهای خوبی بودند
درختهای مهربان و احمق زردآلو
"بیبنم ناقلا
این دستها که آن پشت پنهان کرده ای که خونی نیست؟"
"ای شیطان
دوباره آدم کشتی؟"
"نه آقا به خدا رد خون همان بچه های اول انقلاب است که روی دستهایم مانده"
برو دستهایت را بشور.
باید بروی سر کلاس...
حیف آنهمه باغ زردآلو
حیف آن سینه های آویزان
بیخود جنگیدیم سرباز
خیلی بیخود جنگیدیم
همه اشان آدمهای خوبی بودند...
[+] --------------------------------- 
[0]