حالا که انقدر ناامیدم و دنیا انقدر دور به نظرم می آید. و حالا که حتی این اطراف چیزی برای خندیدن هم نیست. و خدا وجود ندارد. و عیسی سر گارشد نشسته است. و ابراهیم به لیموی مریم فکر میکند. فکر میکنم من هم اهداف زندگیم را از نجات وطنم و پیروزی معین به گذاشتن سرم لای پای تو تغییر خواهم داد...
[+] --------------------------------- 
[0]