من از دست رفته ام. الان خودش یادش نیست تکذیب میکند ولی خوب یادم هست دنیا که می آمدم در گوشم گفت تقصیر من نبود بابایت میخواست و بابایم هم نمیدانست احتمالا او هم دست خودش نبوده. و در گوشم گفت مادرم را میگویم که پسر تو چه بلند ضجه میزنی احتمالا از دست رفته ای. و توی سیاهی که غرق میشوی زجر خواهی کشید. مادرم چاق است ولی زیاد زجر کشیده. اول پدرش بعد برادرش حالا هم من و این ریسمان لعنتی که مرا به او وصل میکند و به خاطر گناه بچه زاییدن خدا گردنش انداخته آزارش میدهد. دلم برای مادرم میسوزد برای پدرم هم همینطور و برای خودم. دارم توی یک چاله می افتم و ریسمانی که مرا به مادرم وصل میکند قطع نشده پدرم احساس گناه میکند او هم به چاه خواهد پرید تا مادرم را نجات بدهد. ما مردها از دست کسی که با او زیاد خوابیده باشیم خلاصی نداریم. ما همه با هم غرق خواهیم شد...
[+] --------------------------------- 
[0]