به دردها عادت میکنم. به کلیشه ها عادت میکنم. از روی چاله ها میپرم. با احتیاط از میان دیوارهای کثیف عبور میکنم. جامه من سفید است. دستهای من سفید است. من آلوده نخواهم شدو از چمن خواهم گذشت اگر، خیس نخواهم شد. گل به کفشهایم نخواهد چسبید. نباید عرق کرد. نباید خسته شد.پیراهن آدم باید سفید بماند. دویدن ممنوع است. خوابیدن ممنوع است. جای ماتیکها ممنوع است. باید به درد کشیدن عادت کرد. باید به کلیشه ها عادت کرد. و به این فکر نکرد که جامه آدم دارد سیاه میشود. باید به خاکستری اعتماد کرد. به بنفش اعتماد کرد و روی مغز پسته ای مارمولکها دست کشید. دنیا رگه های قرمز زیاد دارد. درد زیاد میکشد آدم تویش. قبل از اینکه جنازه اش را چال کنند. باید تحمل کرد. باید صبور بود...
[+] --------------------------------- 
[0]