نمیشود کم نوشت باید نوشت آدمهای دیگر بدانند
.تا ته کوچه سیاه شده تا همانجا که چراغ خانه شما روشن بود و مردم دیده میشدند حالا دنیا تاریک شده آدم نمیفهمد چه کسی دارد میرود، که می آید. بقیه به تاریکی عادت دارند مثل گربه ها که عادت دارند میروند توی تاریکی مثل اینکه همیشه همینطور تاریک بوده. هیچ کدام به چراغ خانه شما نگاه نمیکنند که روشن بوده و هیچ کدام به پرده های پنجره نگاه نمیکنند که از لایش چشم های کنجکاو تو پیدا نیست. هیچ کس نمیفهمد، هیچ کس نمیداند، هیچ کس نمیپرسد، همه راحت هستند...
[+] --------------------------------- 
[0]