گاهی نیستی و هستی آنقدر نزدیک میشوند به هم، که آدم احساس میکند نیست وقتی هست. و یا اینکه هست وقتی نیست. آدم آرام آرام خیال میکند دارد آب میشود. چیزی میان مایع و جامد چیزی اسهال و این کلمه نا مربوط دوستت دارم مدام وجدانش را آزار میدهد. آدم میتواند گاهی به کتاب نیمه بازی که داستانش نصفه مانده بگوید بیلاخ. ولی هر کار میکند پاهای از هم باز زنی که توی مهمانی بیخیال نشسته وادارش میکند به فلسفه هایش بریند. این اصلا عادلانه نیست ما ماشینهای کاملی نیستیم ما ایدز نگرفته بی دفاعیم. گاهی نمیتوانیم بگوییم نه. اشکالمان همین است...
[+] --------------------------------- 
[0]