عجیب است همیشه راحت بود به تو فکر میکردم . مینوشتم. امروز یک کمی قاط زده ام. نوشتنم نمی آید احساس میکنم که پرت شده ام و نخورده ام هنوز زمین. مثل آن حیوانکی که از برج دو قلو پرید و طول کشید بیاید پایین و هی صدای زمین خوردنش نیامد نیامد نیامد.
فکر میکنم یک هواپیما به من زده است. چند جایم درد میکند از آن گذشته بوی بنزین هم پیچیده احتمالا تا چند لحظه دیگر منفجر خواهم شد. لطفا آدمها را از من خارج کنید همه را خارج کنید. هیچ کس هم وارد نشود من به زودی فرو خواهم ریخت.
[+] --------------------------------- 
[0]