رفیقی داشتم که شکل مهبل زنها را از پشت شلوار جین میدید و بعدا میتوانست دقیقا عکس آنرا روی کاغذ بکشد. همین چیزها باعث میشود هنوز یادش بیافتم گاهی . اسمش شبیه آخوندها بود خودش هم یک جورهایی. سیگار زیاد میکشید و گاهی قرآن میخواند. فلسفه میدانست و همیشه دنبال فیلم سوپر میگشت راجع بش زیاد حرف نمیزد ولی سلیقه اش بعد مدتی دستم آمده بود. دوست داشت عرق کرده باشند آدمهاش موهای هم را بکشند و جیغ بزنند مدام، علی الخصوص زنهاش را خوشش می آمد همه اش جیغ بکشند. از این قماش که سیاه پوستها را با دخترهای روسی نشان میداد دوست داشت. چند بار سعی کردم فیلمهای صحنه دار را بهش بدهم ببیند ار آنها که آنموقع مد بود مثل مثلا فیلمها کوبریک توی دانشکده ما حرفش را زیاد میزدیم و مدام حرف فلسفه اش را میزدیم ولی همه به خاطر صحنه اش میدیدند. اول خوشش آمد میگفت خوب بود. ذهنش قشنگ کار میکرد میگفت اینجایش تمیز در نیامده یا سینه های زنک درست تکان نمیخورد این جمله مسخره اش یادم نمیرود که گیر میداد که سینه های زنک درست تکان نمیخورد. و به صحنه درآوردن شورت هم حساس بود همیشه میگفت نباید شبیه استریپ تیز باشد باید عجله ای باشد. هر چه من بهش میگفتم که بعضی ها مثلا خودم از طول کشیدنش خوشم می آید توی کتش نمیرفت. دانشگاه قبول نشد.
چند وقت پیش زنش را توی خیابان دیدم مانتواش اپل داشت .خودش داشت سیگار میکشید. دوست نداشت انگار حرف زیاد بزنیم. زنش هم طفلک انگار اصلا پستان نداشت و خیلی خجالت میکشید توی خیابان. فقط در گوشم گفت پرتغال کوکی را هنوز دارد جلوی زنش گفت. بعدهازنش را ول کرد و توی ایوان سیگار میکشد همیشه. یکبار حتی برایم دست تکان داد با زنم بودم هولش دادم بیخ دیوار که نتواند پایین تنش را ببیند.
[+] --------------------------------- 
[0]