یک داستان مینویسم دارم. که قهرمانش شبیه خودم است. داستان یک کرمی است که یک رطیل را دارد شکار میکند.رطیل بیچاره توی یک چاله گلی گیر افتاده و دارد خفه میشود. و کرم دارد مدام به او کرم میریزد تا اعصابش پیاده بشود و به خودش نیش بزند.مشکلش اینجاست که کرمش از این کرمهای لاغر خاکی است و برای سکس هیچ حال نمیدهد. و داستانی که تویش سکس نداشته باشد را نمیشود بنویسم.
[+] --------------------------------- 
[0]