میدانیم تقریبا اکثرمان این چیز میزهای بی ربط را درباره زندگی میدانیم ولی بیخیالش میشویم اکثرا نه بخاطر اینکه وقتش را نداریم یا نمیشود یا مثلا درد میگیرد جاییمان یا اینکه میترسیم.
یک جورهایی با تعریف از بودنمان مشکل دارد مثلا من همیشه پستان خیلی گنده دوست داشتم ولی به هیچ کس همچین حرفی نزدم و از طرفی فکر میکردم که دمکراسی چیز خنده دار خیلی مزخرفی است . و اینکه دخترها کمی همه اشان خل و چلند. ولی خوب بعدش آدم فکر میکند نمیشود دیگر آدم قبلی منظورم آدمیست که برای دیگران ساخته بشود. این میشود که میزند زیر خنده و از این داستانها که یعنی شوخی بود.
من همش دارم سعی میکنم اینجا راجع به آن چیزی که واقعا دوست دارم حرف بزنم .
اگر شما تا به حال اینکاری را که من کردم نکرده اید بیخود دنبالش نروید هر چه ام که اعتراف کنید که پستان گنده دوست دارید پستان دوست دخترتان همانقدری میماند که بود.
فقط ممکن است قهر کند برود.
راستگویی هیچ فایده ای ندارد ، دروغگویی هم همینطور...
[+] --------------------------------- 
[0]