و لخت لخت باز
رو سر ما ريخت بارونو
در گوش کوچيکمون گفت بارونو
خونه امونو آب داد بارونو
اشکا رو ليسيد
دستارو همرنگ درخت شد
دريا شد
پاها بسته شد
از هم وا شد
هي موج اومد
هي موج رفت
دريا اومد
ماسه ها رو دسته کرد
رفت
باد اومد
موها رو دسته کرد رفت
خون ريخت رو زمين
دخترا بيخود
دنبال سقف دويدن
ما فونتامارا شده بوديم
پشمامون قاطي بود
[+] --------------------------------- 
[0]