آموزش آدم بودن
دردنامه معروفي که خوشنامانه در غربت ميزيد (+)
[+] --------------------------------- 
[0]
مجلس قابیل کشی قسمت چهارم
نمایشنامه در حال نویسش از راهنماییها ممنون میشوم
اقلیما فرهاد : { صدای زنانه } { پشت صحنه صدای صبط شده پرنده ها و وحوش } و بر هر کوهی خاری هست و بر هر خاری گلی است بیستون را وبیستون را هر فریادی است فرهاد است هر گلی است فرهاد است و هر خاری است فرهاد است و سنگها برهم گذاشت و کوه بساخت و کوه را کلاه ساخت و از مادینه و نرینه حیوان بداشت در آن پرورده ، و از او هزار سال پیش و هزار سال پسین هر که عاشق شد فرهاد است ، بکوفت خاره را و با بزاق خود در آمیخت خاره را بیانگیخت خاره را و از خاره رخام ساخت و از رخام خانه ساخت مردم را و مردم را شیر بیاورد از کوه به دوش آورد و زان پس به رودی آورد ازکوهی تراشیده و بر هر سنگش شیرین شیرین ، شیرین نبشته خانه به خانه تا دشت ...
{صدای خنده زنانه در دشت}
هابیل فرهاد : و پادافره مرا چه داد ؟
قابیل فرهاد : چی مونه دادن آخرش هان ؟ چی مونه دادن ؟ رفتن هی اومدن وا رفتن و اومدن و هی باز آخرش روی لنجا پاکت پاکت سیگار ، چی دستار شد از ای متقال سفید کویت ؟ هیچ ! چرا زنا ایجورن؟ چی میخوان از ای دنیا ؟ کجا رو کی روبگیرن ؟ گف نیا . نه خودش گفته باشه حاجیش گفت ، گفت نیا اینجا حرف میزنن حرف درمیارن . گفتم حاجی خواهرمه حروم که نیست . تنگ میشه دلم براش میام گاهی ببینمش. یه چیزی بیارم براش ...
هابیل : اومدم اونروز دیدم خوابیدن گل هم چشارو برگردوندم انگار نه انگار ولی خب زنمه آدم غیرت داره میزنه به سرش به حمدو گفتم بگو بش دیگه اینورا نیا . دیدم پیغوم داده بی چشم و رو که خواهرمه میخوام ببینمش . اک هی مصبتو شکر مرد! تو خونه رفیق آدم با زن آدم با خواهر خودش ؟
اقلیما : صلوات بفرستین ....
{همه صلوات میفرستند }
قابیل : مهکامه میذاریش اینو سر رف ؟
قابیل : داداشت اومده بود ...
{ اقلیما جواب نمیدهد سرش به کار خودش است }
قابیل : حرف مف میزد ...
قابیل : میگفت ...
اقلیما : که طلاقم بدی ؟
قابیل : {میخندد} همچی چیزایی ...
هابیل : بابات گفت ببینتمون تو خیابون میدتم دست کمیته {میخندد} به تو چیزی نگفت ؟
اقلیما : {میخندد } همچی چیرایی ...
اقلیما : خواستگار اومده برام ....
{ صدای کل زنها در مجلس عروسی }
{ صدای ضجه زنها }
{صدای گریه زنها }
{فید همه صداها به هق هق هابیل }
هابیل : { گریه می کند } سر اول سالی خدا صدام کرد گفت باباتو کار داشتم نبود گفتم تو بیای . گفتم سلام دست کشید سرم گفت تو آدم خوبی استی اصلت خوبه ساده ای منتهی حیف که آخر داستان قابیل میکشدت. { صدای قهقهه همزمان قابیل و اقلیما } اگه نمیکشدت حتمن بعدنا پیغمبرت میکردم گفت اینا که میگم نه سر اینه که دلت خوش باشه ها نه میدونم مردن سخته برا همینم گفتم اون دختر بیاد پیشت خیلی بوی خوبی میده کیف میده باش باشی بعد پرسید دوست داره ؟
قابیل : نه آقاجون دوس نداره منو هیشکی دوس نداره منو
هابیل : دوس میشید. زنا اینجورن زود اخت میشن به آدم. بوی تن آدمو میگیرن زود وابسته میشن ...
اقلیما : آسمونو نیگا کن ! ببین اه ... چقد ستاره داره ! چن تا ستاره هس توی آسمون ؟ هزارتا ؟ صدتا ؟ مث توی فیلما قسمتش کنیم یکی برا من، یکی برا تو، یکی برا محبوبه یکی واسه اسماعیل
قابیل : یکی واسه مرجان یکی واسه میتی
هابیل : یکی واسه میتی یکی واسه مهناز
{ هجوم صدای آدمها بیرون صحنه که همین جمله را هی برای آدمهای مختلف تکرار میکنند }
[+] --------------------------------- 
[0]
براي جشن تولد پنجاه سالگيم
کلاه بوقي بياوريد
و کيک تولدي
که شکل خيار باشد
از شما
به صرف
ماست و دوچرخه پذيرايي خواهد شد
توي آفتاب خواهيم نشست
و وقتي حواس مردم جاي ديگري است
چس خواهيم داد ...
[+] --------------------------------- 
[0]
جهان ...
همينطور توي سياهي فروميرود
[+] --------------------------------- 
[0]
و مرگ ...
پايان تمام پرسش هاست
[+] --------------------------------- 
[0]
سرمقاله بسیار زیبای محمد قوچانی در رابطه با بنیاد گرایی در خاورمیانه :
جنگ صلح است (+)
[+] --------------------------------- 
[0]
مجلس قابیل کشی قسمت سوم
نمایشنامه در حال نویسش از راهنماییها ممنون میشوم
هابیل فرهاد : شیرین خانوم ! شیرین خانوم !
{آواز}
امان از این دل که داد
فغان از این دل که داد
{ همین طور تکرار میکند آرام }
قابیل فرهاد : ایستاده من قامت بود ، سترگ تر از هر بزاده رهوارتر ازهر که رفت ، گفتم تو را مشتورگان بسیار است مرا همین یک ده ...
اقلیما خسرو : {صدایش را کلفت کرده است } زی تو رایی آراستیم
اقلیما : {صدایش را نازک میکند } زی تو رایی آراستیم رای ما رای خداوندگار ما باشد
اقلیما خسرو : و رای خداوندگار ما رای ما باشد { میدود کنار قابیل می ایستد دستها در پیش }
قابیل فرهاد : باد تا کوهی باشد
هابیل فرهاد : ایدون باد
قابیل فرهاد : و کوه را خیلی باشد
هابیل فرهاد : ایدون باد
قابیل فرهاد : که گوسفندان مایند
هابیل فرهاد : ایدون باد
قابیل فرهاد : و باد تا دشتی باشد
هابیل فرهاد : ایدون باد
قابیل فرهاد : و دشت را خیلی باشد
هابیل فرهاد : ایدون باد
قابیل فرهاد : که رعیت مایند
هابیل فرهاد : ایدون باد
قابیل فرهاد : ورعیت ما را بر گوسپندان ما حقی است
هابیل فرهاد : ایدون باد
قابیل فرهاد : و گوسپندان ما را بر رعیت ما وظیفه ای
هابیل فرهاد : ایدون باد
قابیل فرهاد : تا این از شیر او بنوشد سرد و او تیمار دارد آن یک گرم
هابیل فرهاد : ایدون باد
قابیل فرهاد : و گرمای این و سرمای آن بدل نگردد
هابیل فرهاد : ایدون باد
قابیل فرهاد : و کوه باید تراشید و سنگ هموار باید کرد
هابیل فرهاد : ایدون باد
قابیل فرهاد : و ...
هابیل فرهاد : ایدون باد
هابیل فرهاد : ایدون باد ایدون باد ایدون باد
اقلیما فرهاد : { صدای زنانه } { پشت صحنه صدای صبط شده پرنده ها و وحوش } و بر هر کوهی خاری هست و بر هر خاری گلی است بیستون را وبیستون را هر فریادی است فرهاد است هر گلی است فرهاد است و هر خاری است فرهاد است و سنگها برهم گذاشت و کوه بساخت و کوه را کلاه ساخت و از مادینه و نرینه حیوان بداشت در آن پرورده ، و از او هزار سال پیش و هزار سال پسین هر که عاشق شد فرهاد است ، بکوفت خاره را و با بزاق خود در آمیخت خاره را بیانگیخت خاره را و از خاره رخام ساخت و از رخام خانه ساخت مردم را و مردم را شیر بیاورد از کوه به دوش آورد و زان پس به رودی آورد ازکوهی تراشیده و بر هر سنگش شیرین شیرین ، شیرین نبشته خانه به خانه تا دشت ...
{صدای خنده زنانه در دشت}
[+] --------------------------------- 
[0]
مجلس قابیل کشی قسمت دوم
نمایشنامه در حال نویسش از نظرات متشکر میشوم ...
قابیل : {ادامه } گفتم بش چه بوی خوبی میدی ، چه صافن ، چه بزرگه دستات ، مث بابام میمونی. بسکه مهربونی، بسکه دوست دارمت.
دست میکشید منو همش فقط دست میکشید منو. گفتم اگه بابا بدونه چی؟ گناهه ! مردم چی میگن؟ خواهر برادری نمیشه این. لخت توی رختخواب ببینن ما رو چی ؟ چی میگه مرتضی اگه ببینه ما چفت هم خوابیدیم. بابا اگه ببینه . راستی بابا کجاست ؟
هابیل : {صدای پخی دارد مثل مجریهای تلویزیون} دستو بذار همونجام بمونه. داغ میشه بچه دار میشم برات قول میدم اسممونم نمیگیم ندونن. چی کا دارن بچه ها به این چیزا مثلا صدا کن منو منیژه منم بهت میگم بیژن خوب...؟
اقلیما: صدا کنن تو رو لیلی به من بگن مجنون
هابیل : صدام کنن تورو خسرو
قابیل : صدا کنن تو رو فرهاد
صدای بازیگرهای دیگر از پشت صحنه نه با هم پراکنده {هابیل و قابیل و اقلیما همراهی میکنند} : صدام کنن تو رو شیرین صدام کنن منو مجنون صدات کنن رودابه صدام کنن گرسیوز صدام کنن فرهاد ...
فرهاد ؟ {همه با هم بهت زده}
فرهاد { صدایش میکنند}
هابیل فرهاد : بار اول که دیدمش چهارده ساله بود یا چهارده ساله بودم ، بار آخر که دیدمش چند ساله بود ؟ چند ساله بودم ؟ {میخندد} یادم نیست هزار سال و یک بکوب بکوب هی بکوب بکوب بکوب بکوب که آخرش چی ؟
قابیل : {حق به جانب} بیستون ...
اقلیما : فلک الافلاک ...
قابیل : چل ستون ...
اقلیما : اثر های هنری ایران باستان در ...
قابیل : سبیل پادشاه اسماعیل ، عصای شا عباس ، لولهنگ کورش ، دستمال دماغ گیری بردیا
هابیل : {با ریا} حفظهم الله القابه و اعقابه ، و بسمه و بسم آلهی
بلند میشود می ایستد
هابیل فرهاد : وبسم مقامه و شانه و عزته و کراماته ، و استعازون بالله ، والله علیم خبیر به ذات {یک دفعه خودمانی میشود} این دل سوخته که دیوونه کرده منو بسکه اینجا اونجا زدم
قابیل : {از ته گلو} صدا زدم
اقلیما : {ملتمس} التماسش کردم گفتم کنیزیتو میکنم بمون باهام، بزا سایت سرم باشه من دلم خوش باشه یه روزی میای بیای وقتی باشه که من هنوز زنده باشم
هابیل فرهاد : شیرین خانومی ! شیرین خانومی ! {آواز}
[+] --------------------------------- 
[0]