وقتی یه ابری رو که یه روزی تمیز تر خریده بودی میندازی بیرون در واقع یه جوری خونه رو تمیز کردی . به درد کسی البته نمیخوره حالا ولی یه وقتی تمیز بوده و آشغال و کثافت ظرفارو گرفته، تو ولی یادت نیست برای ابره مهمم نیست خودش بهتر مبدونه که کثافته حالا بهتره که با آشغالا تنها باشه خودش خوب میفهمه دیگه برا هیشکی نمیتونه خوشبختی بیاره .
میگم بهش ...
میدونم هیچی رو هیچ وقت نمیگیره ولی خوب خوبه گفته باشم بش لااقل .
لباش دو تا تیکه داره بیرونش یعنی بالاشو زیرش قرمز ولی توهاش صورتیه دود و میده از لای لباش بیرون آسمونو نیگا میکنه همینجور.
میگم نمیتونم کسی رو هیچ وقت خوشحال کنم زور خوشحال کردن من خیلی وقته زده شده حالا فقط میشه یه چی بگم گریه ات بگیره .
میگه بریم ؟
نیگاش میکنم فک میکنم نه خوبه بمونیم حرف بزنم من حالم بهتر میشه گاهی که میاد هست .
بی اینکه منتظر بشه من بگم چی پا میشه واستاده منو نگا میکنه ...
چقد من از این رفتناشه که بدم می آد ...
لبخند میزنه یعنی حالا دیدی ؟
چقد من از این بیخود خندیدناشه که بدم می آد ...
پول میزو حساب میکنه میره ...
صدای تق و تق پاش رو راهرو بعد سالن بعد تو خیابون میاد تا سوار ماشین میشه ...
قبلنام گفته بودن بهم زنا این حرفا رو دوست ندارن زیاد ...
[+] --------------------------------- 
[0]