Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
زهرا چادر لاستيکي اش را خيس کرده است ...

در سکوتِ
هيس
لبها پلاسيده
پيچيده
در چروک و گوشواره
به مار وماهي و افسانه
عرق ميکنند زير چادر
بهم ميچسبند
پستانها
عاشق ميشوند
به دستهاي آقا
شق ميکنند
سيگار ميکشند
وقرمزيهاشان
در سفيدي
لاپاي مرمري خاموش ميشود
هيس
صدا مي آيد امشب ...

 
Abbas 1998 
IRAN. Tehran.

بدون شرح



 
اشکال جنده بودن اينست که آدم هر روز گاييده ميشود. هي سوراخهاي تنش پر وخالي ميشود، تنهاييش پر نميشود. اشکال مهندس بودن هم همينطور ...
 
. در اينجور مواقع هر کس بیک عادت قوی زندگی خود ، به یک وسواس خود پناهنده می شود:
عرق خور میرود مست می کند ، نویسنده می نویسد، حجار سنگ تراشی می کند و هرکدام دق دل و عقدهء خودشانرا بوسیلهء فرار در محرک قوی زندگی خود خالی میکند و در اینمواقع است که یکنفر هنرمند حقیقی می تواند از خودش شاهکاری بوجود بیاورد- ولی من ، من که بی ذوق و بیچاره بودم، یک نقاش روی جلد قلمدان چه می توانستم بکنم؟ (هدايت ، بوف کور )
 
- سلام
- ...
- چه خوب کردي اومدي
- شايد
- نه راستيشو ميگم
- شايد
- صفا آوردي برا ما
- شايد
- چه خوب موندي اين همه ساله ! پير شدم من نه ؟
- شايد
- مال تنهاييه ميگن
- شايد
- و اينکه پيش اونکه ميخوايش نباشي
- شايد
- من تو رو خواسته بودم ...
- شايد
- نخواستي پيشم بموني
- شايد
- حالا که اومدي ميري دوباره نه ؟
- شايد
- نميشه پيشم بموني ؟
- شايد
- نمي‌موني ؟
- شايد
- ...
 
پشت کاميون نوشته بود ...

اي خداي حکيم
همه جفتند ما تکيم

 
درخت به باد گفت
باد شنید به دشت گفت
گلا شنیدن قد کشیدن
بیخودی سر کشیدن یکی بلندتر باشه
ولی کسی نیومد
درخت دروغ گفته بود
 
ساتن صورتی پوشیده بود با گلای ریز آبی زیرشم هیچی هیچی نپوشیده بود

 
اینکه یکی به آدم بگه شما اروتیک توی کارتون زیاده که احتمالا چون جوونید مربوط میشه به سن اتون حرف خوبیه ؟
خوبه آدم برگرده بگه لابد اینکه خیلی وقته دیگه حرفی از سکس نیست توی کار شما احتمالا مربوط به سن بالاتونه ؟
 
وقتی یه ابری رو که یه روزی تمیز تر خریده بودی میندازی بیرون در واقع یه جوری خونه رو تمیز کردی . به درد کسی البته نمیخوره حالا ولی یه وقتی تمیز بوده و آشغال و کثافت ظرفارو گرفته، تو ولی یادت نیست برای ابره مهمم نیست خودش بهتر مبدونه که کثافته حالا بهتره که با آشغالا تنها باشه خودش خوب میفهمه دیگه برا هیشکی نمیتونه خوشبختی بیاره .
میگم بهش ...
میدونم هیچی رو هیچ وقت نمیگیره ولی خوب خوبه گفته باشم بش لااقل .
لباش دو تا تیکه داره بیرونش یعنی بالاشو زیرش قرمز ولی توهاش صورتیه دود و میده از لای لباش بیرون آسمونو نیگا میکنه همینجور.
میگم نمیتونم کسی رو هیچ وقت خوشحال کنم زور خوشحال کردن من خیلی وقته زده شده حالا فقط میشه یه چی بگم گریه ات بگیره .
میگه بریم ؟
نیگاش میکنم فک میکنم نه خوبه بمونیم حرف بزنم من حالم بهتر میشه گاهی که میاد هست .
بی اینکه منتظر بشه من بگم چی پا میشه واستاده منو نگا میکنه ...
چقد من از این رفتناشه که بدم می آد ...
لبخند میزنه یعنی حالا دیدی ؟
چقد من از این بیخود خندیدناشه که بدم می آد ...
پول میزو حساب میکنه میره ...
صدای تق و تق پاش رو راهرو بعد سالن بعد تو خیابون میاد تا سوار ماشین میشه ...
قبلنام گفته بودن بهم زنا این حرفا رو دوست ندارن زیاد ...

 
ایرونی

من را تهدید نکنید
من بیکاره هستم
خوابیدم اینجا
تهدیدی هیچ
برای انقلابتان نبودم
تنبان و پیژامه پایم است
و چای قرمز
به علامت اینکه هیچ سر دعوا ندارم
اصلا من
گفتم که
خوابم الان
باور نداری
خر ... پف... خر... پف
صدایش هم دارد می آید
من هیچ چیزی توی زندگی کم ندارم
جز آقا امام زمان
- تلوزیون گفت همی روزها ظهور میکند انشا الله –
شما هم که نایب بر حقش
- خدا عکست را رو هزاری ها زیاد کند ان شاالله –
اهل عرق مرق هم همسایه ها اگر گفته اند
ما با شما نداریم
هر چه صلاح میدانید همان
دختر هم که فت و فراران هست
باران هم می بارد
ومن رد باران را روی کوچه دوست دارم آقا
و شعر حافظ را که
خوب توی تلوزیون هم میخوانند
آقا هم خودش میخواند
برای حسین امام هم زار میزند گاهی
و باور کنید
مطمئنم الان تو بهشت است
بسکه این یزیدیها توی آبگاهش شمشیر زدند ...
ولی من خوب خوابیده بودم آقا
شمشیر هم که میزدند
خوابیده بودم ...

 
چند وقته ديگه خواب نمي‌بينمت اين علامت بديه ؟
 
مگه نه اينکه هر ملتي که به اين مملکت بي زبون حمله کرده ما شبيه همون ملت شديم ولي از قضاي بدشانسي هيچ وقت هيچ ملت درست حسابي به ما حمله نکرده بد نيست گاهي فک ميکنم اگه آمريکاييا به جاي عراقيا به ما حمله ميکردن اونوقت مام يه ملتي ميشديم صد برابر آمريکايي تر از آمريکاييا شايد يه فرجي مي شد ...

 
یک کتاب خوب ....

بابا کتاب آورد خانه که آدم کله شقی مثل امیرانتظام برایش مقدمه نوشته بود و رسیده بود به چاپ هشتم، مال کسی بود به اسم حسن نراقی مال انتشارات باختران اسمش " چامعه شناسی خودمانی " بود بسیار کتاب راحت و ساده ولی مفیدی بود درباره آنچه ایرانی چماعت راجع به خودش باید بداند ...
 
گوش بریده دختر توی دستش بود و خون گرمش و لبه پیراهن صورتیش که خونی بود و مدام فکر میکرد به اینکه چه چیزی باعث شده گوش دخترک را بریده باشد ...
بستن دستها عادی بود همیشه دخترهای دست بسته را دوست داشت یا خیلی از دخترها دوست داشتند دستشان بسته باشد موقع آن کارها ولی گوش بریدن آن هم با کارد اره ای میوه خوری که خیلی کند است یعنی خیلی خیلی کند کاملا حرف دیگری است که اصلا اتفاق عجیبی بود به یادش نمی آمد تا حالا گوش کسی را بریده باشد همینطور ایستاد هاج و واج به یکدانه گوش نبریده فکر کرد

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM