انقد ندیدمت احساس میکنم جراتم زیاد شده اینبار که همو ببینیم شاید بی هوا بغلت کردم ...
[+] --------------------------------- 
[0]
کوبیدیم اومدیم تهران که بریم کلاس صالحی ، حالا بهار زنگ زده پیغام گذاشته تعطیله ! حالا من موندم و این چن روز مزخرفه عاشورا که حالم از آدماشوخودشو ناهارشو سینه زنیشو همه چیش به هم میخوره ، کاشکی آدم میتونست گاهی برای تفریحم که شده خودشو خاموش کنه بذاره رو تاقچه ، بسپره بعدا روشنش کنن شایدم یادشون رفت و راحت شد ...
راستش این ماه لعنتی همه چی که من دوست دارمو داره هم گریه داره هم غصه داره هم سیاهی برای تنها موندن ولی نمیدونم چه جوره که حالمو بد میکنه اینجور ...
[+] --------------------------------- 
[0]
رای من ...
رای من خوشحالم تو تابوت کفن پیچ این انتخابات لعنتی نیست رای من زنده است ، خون داره تو چشاش هنوز میبینه چه جور مردا روسر بریدن ، رایم یه روز در میاد، بالا میاد و رای نفساتو میگیره شمر جلو چشاتو میگیره شمر ...
[+] --------------------------------- 
[0]
همیشه به ما گفتن که حرف نزدن بهتر از زدنه اینو بیخود گفته بودن وقتی آدم بمیره یا آدمی که دوسش داری بمیره دهنت پر خاکه نمیشه حرف بزنی بگی چیزی
پس چرا همش من خفه خون گرفتم
هان ؟
[+] --------------------------------- 
[0]
چقدر دلم اگرچه هیچ وقت نشد ولی دلم چقدر گاهی برا حرف زدن تنگ میشه با تو
[+] --------------------------------- 
[0]
دفتر تحکیم وحدت شاهکار کرد ! بیانیه اش خیلی توپ است حتی اگر تکذیب بشود بعدا هم خیلی توپ است حتما بخوانید ...
متن کامل بيانيه دفتر تحکيم وحدت
[+] --------------------------------- 
[0]
ببین عزیزم رودربایستی که نداریم من مُرده ام ، الان خیلی وقته خیلیا خبر دارن میدونن درسته اولش خودم بودم گفتم کسی نفهمه باید قرار نبود کسی بفهمه اول. آدم گاهی میمیره گاهی دوباره دنیا میاد بعدش کسی ملتفت نشه بهتر مگه نه اون بار بابای گلی اینا که بچه دار شده بود سر سیای زمسون مرد دمادمای بهار زنده شد دوباره کسی مگه چیزی فهمید همه گفتن یارو مریضه حجت مریضه تا زنده شد دوباره ولی حالا که دارم کم کم کرم میذارم بوم خونه روگرفته دیگه نمیشه این جوری گذاشت رو زمین بمونم ...
[+] --------------------------------- 
[0]
انتخابات
من رای نمیدهم
تو رای نمیدهی
ما رای نمیدهیم
نظام ضایع شه ...
[+] --------------------------------- 
[0]
بالا بلند نیستی
از جلوخان خانه ها نمیگذری بی ماشین
و چشمهایت رنگ موم و عسل نیست
پاتاوه نداری
دختری نیستی که ایستاده باشی
دختر انتظار نیستی تو اصلا
اهل انتظار نیستی
پیش من لااقل ندیده ام هیجوقت
از میان جامه ای شکوفیده باشی
چرا یکبار بدون روسری دیدمت
قشنگ بودی
ولی نه آنجورها که شاعرهای دیگر میگویند
آخر
گیسوی سیاه بافته
لابد
اصلا
چیز شاعرانه ای نیست
و دستهای چاق
و چشمهایی که مرا یاد بچگیهای مادرم می اندازد
دوست میدارم ولی تورا
نمی دانم چرایش را ولی
همانقدر که شاعرهای دیگر دوست میداشته اند
دوست دخترهایشان را
حتی هم که بیشتر
[+] --------------------------------- 
[0]
هشت سال پیش تو رو باس می دیدم حالا دیگه برا هر دومون دیره ، من دیگه عاشق نمیشم . خایه اشو ندارم . دلم گاهی برات گفته بودم قبلنم که تنگ میشه ولی با دل تنگ که قبلن گفته بودم کسی عاشق نمیشه ...
هشت سال پیش اگه دیده بودمت شاید نمیشد از اینکه حالا هست بیشتر دوستت داشته باشم ، اصلا اصولا نمیشه تو رو از این بیشتر دوست داشته باشم ولی فرق میکرد زمان هیجده سالگیم با حالام ، جراتم بیشتر بود ، خر بودم ، میومدم یواشکی دور از چش بابات از پنجره اتاقت تو، شبو با هم میخوابیدیم ...
[+] --------------------------------- 
[0]
دلم برای توتنگ میشود
بیخود دلم برای تو تنگ میشود
بیخود کرده ام که دلم بیخود برای تو تنگ میشود ؟
بیخود بیخود دست خودم نیست
بیخود کردم
ولی همش بیخود
دلم برای تو تنگ میشود ...
با اینکه نگفته ام به تو
شاید نگفتم تا آخرش
گاهی
یاد من باش ...
[+] --------------------------------- 
[0]