تهران ...
عجيبه اينجا همه چي ميخواد تهرون شه ، هم ميدون آزادي داره هم انقلاب هم حافظ هم سعدي ...
ملت خوب تو خيابون ميگردن پيتزا فروشي زياده بدبخت پسراش ...
بابا گفته حرف سياسي ننويسم ...
خودمم حال ندارم شعر بنويسم ...
خاطره اي هم ندارم که بنويسم ...
چرا يه خاطره هست ساعت ۸ شب که آمديم برويم خانه ديديم يک ابلهي گنده ترين سگ کارخانه را بسته در اتاق ما نصفه شب مجبور شديم زنگ بزنيم صاحبش بيايد بگيردش وگرنه نميشد برويم تو ...
بصورتي کاملا غير سياسي حالم از هر چه ماه محرم است به هم ميخورد حالا هر کجا که باشد ...
[+] --------------------------------- 
[0]