...
خدا مرا براي دار زدن اختراع کرده است .چهارپايه اش را هم بابا همان اوايل ازدواج خريد .طنابش هم جزو جهيز مامان بود و زندگي من در تعليق علاقه ام به معلق شدن ميان سقف خانه و زمين يا بگير اصلا سقف آسمان و زمين گذشته است . همه چيز از قبل حساب شده است مامان يک جيغ حساب شده ميکشد بابا يک سيگار حساب شده روشن ميکند و ماموري نگاه ميکند تا ببيند آيا طناب آبي حسابي گردن ام را کبود کرده يا نه ؟
زياد روي نامه اي که مي گويند به سينه ام سنجاق قفلي بوده حساب نکن . زياد خوش خوشان نشو ، آبغوره نگير بيخودي نوشته ام . من براي تو خودم را نکشتم . خدا مرا براي دار زدن اختراع کرده بود.
[+] --------------------------------- 
[0]