براي هاشم آغاجري از دست من همين بر مياد ، جرات همين يه کارو دارم که بگم:
ما با شماييم ، زورشو نداريم ، جونشو ندازيم ، جراتشو نداريم، بگيم هستيم. اما هستيم، بودنمونو که نميشه گرفت. بودن يه ملتو که بيدار شده، چشا رو ماليده، بازکرده چشارو، ديده اين همه ساله چه عفريتي تو بغلش خوابيده ، ما سر پاي خودمون واساديم حالا. آقا هاشم سر نوک پنجه هاي خودمون رو شونه شما وامسال شما درست ولي سر پاي خودمونه که واساديم ...
سياهي بدترين دشمن سياهيه ، بد بودن بدتر بودن سياهيه که سياهي رو خفه ميکنه ، آتيش تباهي ميزنه به جون سياهي ، فک ميکنه اگه آتيش شه مردا رو بسوزونه تو ده ديگه مردي نمونه تمومه صب نميشه بيخبره حيووني نميدونه تن هر مردي که آتيشه سر تپه ستاره آسمونه داغه به دل سياهي ...
ميگن شايد بري سر دار آقا هاشم ...
ميگن درست نيست بري ...
ميگن بايد صدات کرد که نباس بري ...
ميگم تا دنيا دنياس از اون اولاش تا حالاش سر آدم حق ، بريده بهتر، سياهي که باشه ، تلخي که باشه آدم، مرده بهتر ولي دليل نميشه سياهي خيال کنه مردا تنهان .
هاي سياهي ما هستيم ، زياديم ولي تنها ، يال اسبامون تو باده ، مرديم زنيم هزار هزار هزار تنيم اومديم و تو خم کوچه ها کمين سياهي رو ميکشيم ، با اسباي شب ميايم يه روزي ، با سياي اسباي نفرين شب ميايم يه روزي ...
حتي اگه مرداي شهر همه مرده باشن ...
[+] --------------------------------- 
[0]