دو تا راه ميمونه برا آدم ...
خسه شدن برگشتن يا رفتن و دويدن يعني فرضشو اگه بکنيد حسابشو بگيريد اگه يه جره آدم ميون دشت واساده باشن به راي رفتن زيارت، بارون که بزنه تند که بشه يه عده اشون کله ميکنن برميگردن خونه يا اينکه يه جايي چاله اي درختي بومي پيدا ميکنن ميخسبن زيرش . يه عده ديگه اشون واي ميسن رو به بارون داد ميزنن پاشونو تند ميکنن به راي رفتن ...
فک که ميکنم ميبينم کار هيچ کدومشون فرقي با هم نداره يعني فرقي نميکنه که واسي يا در ري بموني يا بميري آخرش پنجاه سال ديگه هم اوني که وايساده مرده هم اوني که در رفته ملتم زودي يادشون ميره همچي آدماييم بودن يه روزي ...
هميشه خدا من تو گروه بي جربزه هاش بودم يعني اگه گاهي کاري کردم که شبيه واسادن و داد زدنه زير بارون بوده، لابد جو گرفته بودتتم وگه نه من هيش وخت خدا جرات و جربزه موندن و اينا رو نداشتم هميشه توپ که افتاده خونه همسايه اولي که در رفته علي درازه بوده رفته پشت ماشينا يا تو خونه پنا گرفته که کسي پخش نکنه
هيچ وخت ولي يادم نرفته که اونيکه زير بارون وايساده و خورد شده سينه پهلو کرده مرده بزرگتره قشنگتره به درک که فايده نداشته باشه داد زدن به باد ،آدم گاهي خجالت بکشه بايد از کثافتي که به خودش ميزنه راهي که نرفته برگشته لااقل باس خجالت بکشه ...
اينهمه حرف زدم که بگم بريد مانيفست جمهوري خواهي اکبر گنجي رو بخونيد حرفي رو که تو دل ما بود تو دل حجاريان بود تو جوک هاي نبوي بود تو گريه هاي غربت بهنود هست تو پس پس حرفاي سروش هست رو صاف ساده گفته بي اينکه بترسه که بارون ، رگبار سياي بارون خيسش کنه آتيش خشم آسمون بگيرتش تف کرده تو صورت آسمون حالا اگه روشون ميشه شغالا بيان بيرون دوباره سر به زوزه بذارن ...
[+] --------------------------------- 
[0]