حماسه کوتاهی از زندگی یک عمله
سر شب ، سرش و گذاشت و خوابيد، يه جوري که اومده نيومده رفته باشه، ملتفتي که چه جوري رو ميگم؟ مث بچه هاي ريز سر سفره ديدي چه جور ميرن، ميان، ميرن، ميان و ميرن ديگه نميان؟ همونجور رفت خسته بود آحه ...
سوارم که شد هميجور نگا کرده نکرده، دوسش داشتم، نگرداشتم بياد بالا خواب خواب بود. گفتم خسته نباشي خنديد ...
حدود سه ديدم پريده از خواب تکون تکونم ميده، بلن شدم. حالا من چشام سيا، چشام سفيد...
نيگام کرد خيلي جدي گفت دير شده از زندگي افتاديم ...
پيرنو از سر درآورد برهنه پوشيده جدي نگام کرد که يعني زودتر دست به کار شو...
آخه تو فرض کن زني بياد نيمه سال سي سي و پنج سر صب صدات کنه پاشي بعد بگه دير شد ديره بعد لباسو بکشه از سرش بيرون خودشو پرت کنه بغلت که چي ...
منم خنديدم
خنده دار بود خوب
گريه کرد رفت
هي صدا کردم " پولت چی ؟ پولت ؟ "
[+] --------------------------------- 
[0]