يه جاِيِي نوشته بود نظرتونو راجع به شعر توِي وبلاگ بگِيد
براش نوشتم :
" راستش داداشي امروزه روز برا شعر هيچ جا هيشکي وختشو نداره يعني لازمش نداره ملتفتي که چي ميگم ؟
چن وخت پيش بچه ها رو ميگفتم شعر مث خاتم شده يه چن نفر ديوونه اي ميسازن يه چن نفر ديوونه تريم مشتري داره همين ! همه ام ميدونن که امروز نه فردا فاتحه اش خونده اس ...
راسيتش دروغ چرا بگم برات شعر يه جور کار الکي سرخوديه يعني هر کي هر جاييه ، يه جورايي هر چي سخت تر بگيري بهتر . نه که بيخ گلوي ملت و بچسبي که حرف نزنا نه ولي خيلي ام ليلي به لالاي همه نباس گذاش به نظر من ...
چيزي که من دارم ميبينم درس شدن يه رنج شاعر جديد با استعداد و بي استعداده که دور اسم کلي وبلاگ جم ميشنو ملاک کارشونم به آدماي وبلاگشونه که چن تا بيان بخونن ، اکثر بر و بچي که توي اين کارن با اونايي که من قبلنا به اسم شاعر طرف حسابشون بودم يه فرق ساده دارن به ادبيات به عنوان يه تاريخ يه موجود احترام نميذارن براشون يه کار تفننيه. قديم يه همچين آدمي هر چي ام که مخ، زود خسته ميشد ميرفت ولي حالا ميتونه تا آخر عمر خودشو شاعر صدا کنه و توي بچه ها سرشو بالا بگيره ...
اکثرا ميگن که خوبه ولي من ميگم خوب نيسن ، فرقش يعني فرق آدمي که ادبياتو جدي ميگيره و اوني که جدي نميگيره شايد فرق بر و بچه هاي امروز ادبيات دنياس با غولايي مثل تولستوي و داستايوسکي به خودم ميگم شايد نه شعر اين ادبياته که داره ميميره ... "
زدم که پست شه اِيراد گرفت گفتم بزنم تو وبلاگ خودم هدر نرفته باشه
[+] --------------------------------- 
[1]